با اینکه همین 2تیر امتحانتم شروع میشه و مثـــــلا الان توی فرجه هستم که بشینم یکممممممم فقط یکمممممممم درس بخونم ولی خیلی ریلکس نشستم پای سیستم و دارم خاطراتمو مرور میکنمممممم ...عجب بچه ی درس خونی هستم منــــــ !! ...
بعد اون چت و اون آشنایی با حسین دیگه اگه هم آیدیمو باز میکردم و اون آن بود و بهم پی ام هم میداد من دیگه اصلا محلش نمیدادم و اصلا در جواب هیچکدوم از پی اماشم چیزی نمیفرستادم ....تا اینکه یه روزی خیلی قشنگ اومد فحش بارونم کرد که فلان فلان شده چرا جوابمو نمیدی ....آخه واقعا قیافش خیلی زده بودم توی ذوقم و اصلا دوست نداشتم با اون پیر پسر چت کنم و وقتمو بذارم واسه اون ...خلاصه که همچنان دیگه جوابشو نمیدادم تا اونم بیخیال شد و رفتـــــــ ...این اولین نفری بود که من باهاش چت کردم و اولین تجربه من واسه آشنایی با این دنبای مجازی ....
از اون روز به بعد هر روز به اون چت روم میفرفتم و روزانه 5-10 نفر رو اد میکردم و یه چت مختصری با هرکدومشون و اگه ازشون خوشم نمیومد کاتــــــ ...تا اینکه یه روز چند نفر با هم پی ام آشنایی داده بودن دیگه میخواستم با یه نفر ثابت باشم و فقط با اون چت کنم دیگه از اینکه چند دقیق با چند نفر چت کنم و بعدشم حتی اسمش یادم نمونه خسته شده بودم ...همون روزفک کنم عصر هم بود دقیقا یادم نیست ولی فک کنم اولایل ماه رمضون هم بود با اسم خودم آن شدم و چند نفری بهم پی ام دادن و من از بین اون چند نفر یکی رو به اسم «علیرضـــــا»انتخاب کردم ...یه پسر 24 ساله اهوازی که عکاس بود ....خیلی از نوع چت کردنش خوشم اومد چون فک کنم ازم پرسید روزه هستی ؟؟ آخه توی اون چت روم بعد آشنایی طرف زودی میرسید سر مسائل زیر شلواری وو من اصلا خوشم نمیومد ...به خاطر همون این پسر خیلی به دلم نشست و به اد لیستم اضافش کردممممممم ....
توی روزهای دیگه اتفاقی با هم آن میشدیم و باهم حرف میزدیم و بحث میکردیم تا کم کم دیگه قرار میذاشتیم که چه ساعتی با هم آن بشیم ...روزها همینجوری میگذشت و من نمیخواستم باور کنم به این ادم وابسته دم ولی متاسفانه اگه آن نممیشد یه حالت عصبی پیدا میکردم و همش منتظرش بودم ...خیلی ازم میخواست که شمارمو بهش بدم ولی من از این کار البته اولاش میترسیدم درضمن من هنوز این آدم رو ندیده بودم و اصلا نمیدونستم چه شکلی هست ....
یه روز ازش خواستم که عکسشو برام بفرسته ...بعد کلی خواهش قبول کرد ولی به شرطی که منم عکسمو واسش بفرستم ....گفتم باشه اول توووووو ....خلاصه بعد چند روز انتظار عکسشو که یه عکس 3*4 بود رو واسم فرستاد ....قیافه جذاب و تو دل برویی نداشت خیلی معمولی از اون آدمهایی که اگه توی خیابون ببینم اصلا بهشم محل نمیدم ....ولی چیزی از قیافش نگفتم و فقط تشکر کردم .....
گیر دادناش واسه گرفتن شماره من خیلی بیشتر شده بود و آخرشم تسلیم شدم و شمارمو بهش دادم ...و این آغاز رابطه تلفنی من با یه پسر بود ...