اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

18

الان شاهین نجفی که خیلی وقته  که خیلی دلم باهاش گره خورده داره میخونه ....آهنگی که بین همه آهنگها و بهتره بگم بین همه ی دردهاش فوق العاده به دلم میشینه ...

نگاه میکنم از غم به غم که بیشتر است

به خیسی چندانی که عازم سفر است

من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم 

که سرنوشت درختان با من تبر است


هییییییییییییی ......توی این شب لعنتی جمعه که البته دیگه نفسهای آخرشه فوق العاده دلم گرفته و هزاااااااااااااران فکر و هزاران درد بهم هجوم آورده .....نمیدونم چطور بگم یعنی نمیدونم چطور با خودم و راست باشم شای اصلا از نوشتن میترسم از اینکه خیلی حقیقت ها رو با خودم مرور کنم ..... دلم نمیخواد کسی حقیقت ها رو به روم بیاره و همینه که باعث شده داغون باشم ....همین که نمیخواممممممممممم بپذیرم ک خیلی چیزها هست که بایـــــــــد بپذیرم .....


روزهای دردناکیه ....یعنی بهتره بگم عین دی پارسال دی ماه دردناکیه که باید فقط بیشتر از همه وقت ها و همه روزهایی که گذشت صبرم رو بالا ببرم با اینکه وقتی پسرک همه حقیقت ر فهمید و به طور کامل خودش رو کشی بیرون ولی نمیدونم چرا بازم با خاطرش هستمممممممم

هیییییییییییییییی..........