اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

17

خیلی وفته که از پسرک چیزی ننوشتم یعنی شاید این نبود بیش از اندازش باعث شد که نه اینجا و نه اونجا ازش هیچی ننویسم .....خیلی وقته که دیگه واسه همیشه از همدیگه خدافظ کردیم فک کنم 2 ماهی میشه یعنی 2 ماه میشه که آب پاکی ریخته شد روی دستاش ....همش تقصیر دوستم بود که اینجوری همه چی تموم شد یعنی از یه لحاظی خوب و از یه لحاظی هم بد ....


از این جهت خوب که ازش حلالیت خواستم و بهش گفتم منو به خاطر این بچگی و حمافتی که کردم ببخش و اونم بهم گفت که بخشیدمت ...از یه لحاظ هم بد که خب وقتی برگشتی وجود نداشت اگه واقعیت هم گفته نمیشد و من رسوا نمیشدم خیلی خوب میشد که از طریق دوست گرامی همه حقیقت ها گفته شد و این وسط هم این حقیقت ها هیییییییییچ سودی نه به حال من داشت و نه پسرک .....


دلم میخواست پایانی خوبی داشته  باشیم که البته فک کنم تا قسمتی خوب هم بود اون خنده های دونفره که فقـــــــــط مخصوص ما دوتا بود ....اون لوس بازی ها و اون جونم هایی که به آخر اسمامون میدادیم اینا چیزهایی هستن که هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشن و یه پایان خوبی رو تو ذهنم میندازن ولی خب اینکه واسه همیشه رفــــــت .....اینکه دیگه هیچکسی نمیاد که عین خودش قربون صدقم بره ایناست که آزارم میده که کم کم زمان همه چیز رو حل میکنه فقط نمیدونم چرا زمان لجوج  رو برام حل نکرد ....

16

خدایا شر این مزاحم رو از سرم کم کن .....

نمیدونم که خودممممممممم خوده خرمممممممم چه کاری دست خودم دادم .....یا الله قسمت میدم و ازت خواهش میکنم که شر این مزاحم رو از سرم کم کن .....خودت که میدونی من کم بدبختی و بیچارگی ندارم ترو به عزیزت محمد(ص) قسمممممممم دیگه کاری کن زنگ نزنه ...


بازم یه جمعه داغوووووووون دیگه ....