اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

35

یه چند روزی اصــــــلا بهم زنگ نزن ...تا خودم زنگ نزدم اصلا زنگ نزن...

چـــــــــرا ؟؟

ترو خدا بگـــو چیزی شده ...

یکی بدهی بالا آورده و من باید پاسش کنم ...

کــــــی ؟؟؟

یکی دیگه بیخیال ....

فقط تو توی این چند روز تا خودم زنگ نزدم اصلا زنگ نزنی ...

و تماممممممممممممممممممممم......

اینها حرفاییه که ذهن بیمارم رو از اینی که هست بیمارتر کرده ....چیزهایی که هرچقدر میخوام به دید خوب بهش نگاه کنم نمیتونم ...میدونم که (همیشه پای یک زن در میان است) و میدونم که گیر چیزها و کساییه که نمیخواد اصلا من بویی ازشون ببرم ...ولی خب اگه هم به من بگه که من کاری نمیتونم بکنم ....بجز خود خوری تا حالا کاری انجام دادم که این دفه دومم باشه ؟.....میدونم که یا باز اون دختر یاشایدم دخترای اون شرکت واسش برنامه ی جدیدی درست کردن و درگیر اوناست ....

بعضی وقتا به خودم میگم خب ندونی که بهتره کمتر خود خوری میکنی ...ولی آخه اونوقت فقط و فقط یه فکره و یه عذاب الان هزارااااااااان فکره و هزاران عذاب .... صبح براش دعا کردم ....گفتم که شر اون دخترا رو از سرش کم کن ...دیشب واسش آیت الکرسی خوندم ....فقط امیدارم از اینی که هستم داغونتر نشم ....فقط امیدوارم وقتی که خودش خبری ازش شد نیاد و بگه بایــــــد برم و اونوقت من بمونم و یه دنیا درد....

از وقتی هم که حرفای دیشب رو بهش گفتم و خیالش از من راحت شد میدونم خیلی خییلی راحتتر از همیشه قیدم رو میزنه و با دلایل مسخرش راضیم میکنه ....البته مثـــــــلا راضیم میکنه . یعنی خوابای دیشب به خاطر این بود که دیروز عصر رفتم و از پشت ویترین نگاش کردم ... یعنی بوسه های محکمش به خاطر این بود که دیروز دیدده بودمش ....نمیدونم معنی اون خواب چیه فقط میتونم به خودم بگم چون دیشب دیدش و بعد که اومدی خونه تو فکرش بودی اونجور خوابی ازش دیدی ....

خدایـــــــــــــــا یعنی خودت همه این روزها رو بخیــــــــر میگذرونی؟ ....

فقط بگذرون ...داره با درد میگذرونم ...تو آرومم کن خداااااااااااااا