اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

هشتـــاد و ســـه

همینجوری الکی الکی مچ دستم درد گرفت ....فک کنم رگ به رگ شده باشه ولی فک کنم خوب شد ....دور و برم خیلی سوت و کور شده نمیدوونم بنالم از این روزها و روضه تنهام تنهام راه بندازم یا اینکه بگم بهتر که دیگه تو این بی پولی پول شارژ نمیدم ....حتی دیگه اونقدر دورم سوت و کور شده دیگه اون پولی رو هم که به مامان دادم و هنوز ازش پس نگرفتم یعنی در این حد بییخال پول شدم با اینکه وقتی بیرون میرم اینقــــــــدر چیزها هست که دلم میخواست بتونم بخرمشون ولی پولی در کار نیست و یدتر اینکه عقده شو میچینم توی دلم ...دقیقا نمیدونم چه حسی دارم ولی میدونم ن خیلی خوبم و نه خیلی خیلی بد ولی بیشتر حالم روبه خرابی میره ...گوشیم یه گوشه سوت و کور میفته ونه من به اون نگاهی میندازم و نه اون به من ...این چند روز تعطیلات هم به جای اینکه اون جزوه های نصفه ونیمه رو بگیرم دستم الکی یا اینجام یا پلاسم اف بی ...الان یادم اقتاد اون برگه هایی رو هم که پرینت گرفتم رو باید پاکنویس کنم ....هرچقدر بیشتر میگذره بیشتر میفهمم من مال درس خوندن نیستم یعنی اون روزها ه بار مشروط میشدم فکر میکرد به خاطر زجرهاییه که میکشم ولی الان که عین اون روزها هم درد ندارم نه اینکه اعصابم خیلی راحت باشه و همه چی گل و بلبل هم باشه نه ولی عین اون موقعه ها هم که یه چشمم اشک بود و یه چشمم خون هم نیست و یکم خداروشکر ذهنم آرومتره ولی بازم اصلا دل به درس خوندن نمیدم و بازم بیخیالم با اینکه اگه مشروط بشم این بار دیگه قبرم کنده شدس ....

چیز خوبی توی روزهام نیست ک بهش فکر کنم یعنی کسی هم دورم نیست ..دوسی ظهر یه اس بهش دادم که وقتی دلیورش نیومد یعنی اینکه خاموشه به احتمال زیاد اینجا نیست که خاموشه چون جدیدنا سابقه نداشت خاموش کنه ....اون از اون بقیه هم که سرشون کاملا تو زندگیه خودشونه و دیگه حوصله اینو ندارن که بخوان سراغی از من بگیرن منم خسته شدم واقعـــــــــا خسته شدم که از صبح تا شب پای این بیچارم و اینم دارم از پا درمیارم هیچ کار دیگه ای هم نیست که انجام بدم ....حتی پولی هم نیست که مثلا بخوام یه کار مفید انجام بدم و برم کتاب بخرم و بخونم ...ساز هم که  توی این روزهای عزا تعطیل شده....هرچقدر میخوام روضه خونی مداح ها یا نوحه و هرچیز دیگه رو هم گوش ندم ولی بازم این روزها خیلی با خودشون غم دارن و قشنگ این روزها انگار عزا دار بودنش کاملا مشخصه حتی اگه نخوای نوحه خونی ها رو هم گوش نکن ک نکنه یه وقت چیزی به دردهات اضافه بشه یا اینکه داغ های دلت تازه بشه ....

دلم نمیخواد از خیلی از آدمهایی که الان توی ذهنم هستن بنویسم ...وگرنه حرف واسه نوشتن زیاد هست بذار الان تو ذهنم چال بشن به جای اینکه بخوان برای بعدنها بشن سوهان روح :|