اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

صــــــــد و سی و دو

امشبم مثه تمام شبایی ک تنهام گذاشت و احساس کردم دیگه نیس دردناکه خیلی سعی میکنم با خودم کنار بیام ولی نمیدونم چمه پشیمون میشم از اینکه تحمل نکردم از اینکه خیلی سریع تصمیم میگیرم و نتیجش میشه بی قراری و التماس کردن به خدا ک کمکم کن آروم بگیرم امشب نمیدونم چمه عمیقا دارم زجر میکشم ولی نمیتوتم گریه کنم درونم داره آتیش میگیره ولی نمیتونم اشک بریزم این داغون ترم میکنه دلم میخواست بیاد سراغم ازم دلیل بی قراری هام رو بپرسه دعوا کنیم حتی بعد کدورتا از بین بره خوب شیم دوباره باهم خیلی خوب تر از همیشه احساس آرامش کتم بخندم ولی هیچوقت این کارا رو نمیکنع چون خودش گفت براش مهم نیس ک من چقدر درد بکشم اون هیچیش نمیشه و این مننم ک درد میکشم فقط منمک همین الانش از پا دراومدم کاش آروم میگرفتم کاش خوابم میبرد ی خواب خیلی طولانی تا کی انکار کنم به اطرافیانم ک گریه نمیکنم کاش الان تو اتاق خودم بودم شاید اونجا راحتتر میتونستم گریه کنم برای بیقراری هام کاش خدا به داد دلم برسه

پناهم باش پروردگارا