اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

46

وقتی که پره دلت غصست عید چه معنی میده ... وقتی الان همه به مسافرت و رفت و آمد هستن و تو تک و تنها باید تنهـــــــــــــای تنها گوشه ی اتاقت کپک بزنی عید چه معنی میده ....اصــــــلا وقتی دلت اونی رو که میخواییش و احساس میکنی اگه تک بزنه و تو براش زنگ بزنی و حداقل 1 دقیقه هم باهاش حرف بزنی نیست  عید چـــــــــه معنی میده اصــــــــــلا ریدم تو این عیــــــــد ....

این عید نیست این عزاست که من گرففتم

دیروز واس خاطر بابا عبدل همه رفتن نو عید البته منو ســَسـی موندیم خونه .....لحظه سال تحویل یه حالی بودم یه حالی هم که خودم نمیدونم چه حالی فقط با همه سالهایی که گذشت و من پامو گذاشتم تو این لجن زار خیلی فرق میکرد .....سفره هفت سینی نبود که سرش بشینم کسی هم پیشم نیود سسی بود که زیر جــــــا و من بودم کنار بخاری و داشتم به صدای دوست داشتنی یکی که داشت تو تلوزیون دعاها ی قشنگ قشنگ میکرد گوش میدادم ....قفل بودم واسه دعا کردن فک کنم به خدا گفتم که بهم آرامش بده ...

آقاها یه چیزی گفت گه یه بغض تلخ نشست ته گلوم ( خـــــــدایا خودت برام دعا کن ).... 

دلم سخت گـــــــــــــرفته ...خودم میدونم بیشتر از همه چی داره آزارم میده ولی انگار نمیخوام به روی خودم بیارم ....نمیدونم تحمل کردن وساه من ممکن هست یا نه ....دیروز تنها پای تلوزیون داشتم ملک سلیمان رو نگاه میکردم یه جوری بودم ....وقتی حضرت سلیمان به اونی که شیطون رفته بود توی بدنش گفت خـــــــــــدا رو صدا بزن یه حالی بودم .....دقیقا اون آدم اولش گریه کرد گفت نمیتونم ولی بعد خیلی بلنـــــــــــد داد زد خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا ....

خیلی وقتا فراموش کردم که هست ....فراموش کردم حضورش رو جاهایی که محکم دستامو گرفت ندید گرفتمش ...روزهایی که مواظب آبروم بود بازم ندیدم که یکی هست که سفت و سخت پشتمه ... و الان وقتی از هه جا بردیم و یه دنیـــــــــــــا هم دلش رو شکستم ازش میخوام بهم آرامش بده.....آخه انصافه قلب ییکی رو بشکنی ...هیچوقت حرفاشو گوش ندی اونوقت توقع آرامش ازش داشتی باشی ...

عین اونی که گذاشتم و رفت ....تحقیرم کرد ...فحشم داد ....سرم داد زد ...گفت نمخوامت .... ولی بازم وقتی که بخاطر منافع خودش فقط و فقط به خاطر منافع خودش اومد سراغم هیییییییچکدوم از اون حرفا و رفتارها رو به روش نیاوردم و عین الان دقیقا عین الاندواره خودم رو خــــــــار کردم .....چیزی نگفتم .....

هیچیییییییییییییی........

45

کسلم آآآآآآ ....شدیدا بدنم شل و خواب آلوده و حتی نای تایپ کردن ندارم .....هی  خمیازه پشت خمیازه هی یا دراز میکشم یا باید یه جوری باشه که نشسته نباشه ....به قول مامانم هنوز کون نگرفتم ... 

امروز وقتی بعد حدود 2 یا 3 ماه با پسرک که حرف زدم درسته که میخندید .....درسته که یکممممم شوخی میکرد ولی با پسرک من خیلیییییی خیلی فرق کرده ....خودشم گفت خودش گفت که من دیگه اون پسرک سابق نیستم ....خودش میگفت که دخترایی که باهاشون دوس میشم بهم میگن که سرد هستی و خلاصه خودشم اعتراف کرد به تغییر کردن زیادیش.... واقعـــــــــا من بعد این رسوایی ک به بار آوردم باز چطور روم میشه بهش زنگ میزنم و عید رو تبریک میگم و باهاش میگم و میخندم . چطور بعد اینکه خودش بهم میگه هم به من هم به خودت و بیشتـــــــــــر به خودت بد کردی بازم اینجور اینقد سرخوش باهاش رفتار میکنم .....

نمیدونم دقیقا چند دقیقه از تحویل سال گذشته بود که با هم حرف زدیم ولی بعد چنـــــــد ماه برام شیرین بود ....دیشب خیلی دلتنگش شده بودم ....یشب یاد تمام خاطراتی افتادم که با هم داشتیم و تو دلم آتیش به پا میشد که چرا من واسه دلخوشی هم که شده یه ذره از اینجور موارد شانس ندارم و شکست تنها چیزیه که واسم باقی میمونه ....

90 هم تموممممممم شد و الان دیگه 91 ....غیب گفتماااااااااااااا