اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

22

نتونستم که ننویسم هرچقدر با خودم کلنجار رفتم و خواستم خودم خودم رو آروم کنم نشد که نشد بعد چند روز جلوی خودم رو گرفتن و نزنگیدن و آروم گرفتن های الکی دووم نیاوردم و به خاطر حرف دیشبش که گفته بود دعوا کرده زنگیدم که اااااااااااای کاش این دست از آرنج قطع میشد و شماره ای دیوس بی پدر مادر رو نمیگرفتم ... کاش بیقرار این آشغال نمیشدم ....


میگه دم دانشگاه آزادم و این یعنی با اون دختره بد تر از خودش و وقتی هم میپرسم چرا میگه دنبال آخه دروغگو خب بگو اومدم واسه چیییییییییی و کیییییییییییی دیگه چرا دروغ ....بعدم بدون اینکه ویسه که ازش خدافظی کنم نمیدونم کدوم دیووس از خودش بدتر رو دید که قطع کرد و تنها  صدایی که شنیدم صای قطع شدن اون لامصب بود ....


حیـــــــــف اشکهایی که دیشب از نبودنش ...از بی قولی هاش ....از این روزها ریختم ....حیف منه خـــــــــــــــــر ....حیفه منه خــــــــــــــر ....نگران کی میشم من کسی که به تخمشم حساب نمیشه این نگرانی ها و این بدبختی ها و این استرس هایی که تحمل میکنم ....الانم میدونی دارم از چی میسوزم ..از اینکه اصلا براش مهم نیست که وقتی از اون دختره حرف میزنه یا مثلا میگه امروز دیدمش و فلان و بهمان ولی الان عین سگ دقیقا عین سگ داره بهم دروغ میگه ....آخه بی وجدان کدوم کــــــــــــار .....


دلم داره از این همههههههههه درد میپوکه ....ولی حقمه بیشتر از اینها هم حقمه ...حالا مونده که به سرم بیاد ....حالا مونده که خیلی چیزهای دیگه هم بکشم و بشکنم ....


ریدم تو این زندگی که من از دست تــــــــــــــــو دارم ...

21

انگار جوری شده که دیگه اصلا حوصله خونه موندن ندارم و این وقتا که میشه دوست دارم به یه بهونه ای از خونه بزنم بیرون این حالتم از وقتی سراغم اومد که خودم رو الکی چند روز درگیر سامورایی کرم و هر روز یا شاایدم 2 بار در روز میرفتم واسه دیدنش ....الانم بد عادت شدم و دوست ندارم تنها خونه بمونم ....کسی نیست تنهای تنها ...نه لجوج .....نه سامورایی و نه حتی مغازه دار که برم و چند دقیقه یا حتی نیم ساعتی رو الکی تو مغازش بگذرونم ...خودم رو بد عادت کردم ...


دیشب بعد کلیییییییییی وقت که فک کنم دار په به سال میرسه مرضی بهم اس داد و منم بعد این همه بی جوابی اس دادم که مرضی تویی و اونم با اینکه فکر میکردم خیلی ازم شاکی باشه خیلی خوب جوابمو داد و اس داد که توی راه مشهد هستم و دارم میرم و منم فوری بهش گفتم که خیلی دعام کن خیلیییییییییی واقعا محتاجم به دعا ...خییلی هم محتاجمممممممممم ....


نمیدونم تعبیر چند شب خواب دیدن پسرک بود که بهم اس داد یا نه ...چند شبی که نه یه دو شب خواب پسرک رو میدیدم که بدجور این خوابها دلتنگم کردن ...دلم میخواست بود حداقل بود تا اینقــــــــدر تنهایی رو با بند بند وجودم حس نمیکردم وقتی به روزهایی فکر میکنم که ثانیه ثانیه تو لحظه هام بود و اصلا نمیذاشت که تنها باشه یه حســـــــرت گنده میشه تو دلم و به هر کی هم که جریان رو میدونه همیشه میگم که الکی از دستش دادم خیلیییییییی الکی .....


 اتاق تاریکه ولی حوصله اینو ندارم که پاشم و برقا رو روشن کنم بیخیال ....دلم که تاریکه بذار اتاقم تاریک باشه ....