خیلی خیلی خیلی خیلی داغونم اونقدر ک توی خلاء قرار گرفتم و نمیتونم گریه کنم
امروز تو خودش خیلی غم داشت ولی موقع برگشتن به خونه وقتی یه گوشه توی اتبوس برگشت به خونه کز کرده بودم غم امروز کامل کامل کامل شد ....امروز 26 تیر 91 نیست ولی دردش دقیقا عین اون روز بود وقتی یهو سر شدم اونم با دیدنش وقتی توی تاکسی کنارم قرار گرفته بود و غرق گوشیش بود 100% با مخاطب جدید دیدمش ولی اون من رو ندید و از کنار گذشت ....دیشب هم قبل اینکه امروز ببینمش باز هم مثل 26 تیر 91 خواب دیدم ک کنارمه ...از چند روز قبلش هم چند شب دوباره خوابش رو دیدم ....دوباره باز عین 26 تیر کذایی به خدا التماسش کردم ک دیگه به خوابم نیاد ولییییی خودش رو دیدم اونم توی عالم واقعیت توی واقعیت این دنیای کثیف ...
خیلی با خودم کلنجار رفتم تا همین الان ولی دیگه سر خدا داد نزدم و کولی بازی هم در نیاوردم فقط اروم این گوشه کز کردم و آروم فقط و فقط ب حال خودم اشک میریزم ....دروغ چرا همین چند وقت پیش وقتی آخر نماز تسبیح مینداختم و اسمش میشد اخرین دونه نسبیح یه نوری تو دلم به وجود میومد ولی امروز فهمیدم ک اصلا اینجوری ک من فکر میکردم نبوده و الان کنار کسی خوش و شاده و منم تا به امروز توی توهم بودم توی توهم اینکه ممکنه یه روزی برگرده ولی هیییییییییییچ وقت این روز نخواهد اومد چون واسه همیشه رفته واسه همیشه منو فراموش کرده به تمام مقدساتم سم میخورم ک فراموشم کرده اینا مهم نیست چون من کم کم داشتم به این درک میرسیدم ولی چــــــــــرا چرا باید میدیدمش ...این جکمت خدا رو نمیفهمم ....شاید میخواست بخاطر این چند روز تنبیهم کنه و خودش بهتر میدونست ک تنبیهی از این وحشتناک تر وجود نداره واسم ....اصلا نمیدونم چطور خودم رو آروم کنم خیلی چیزها برام روشن شده یعنی شده بود ولی کنار اومدن با خودم و اروم کردن خودم الان تنها کاریه ک از انجام دادنش عاجزم ....
نمیدونم دیگهچی بنویسم تصویر دیدنش از ذهنم نمیره همش دارم تکرار میکنم صحنه ها رو ....یه لحظه به خودممیگم کاش اونم منو میدید ولی یه لحظه هم میگم نه بهتر که ندید این چهره خسته و داغونم رو ....من فقط دیگه صبر میخوام میخوام ک واسه همیشه همیشه تصویرش از ذهنم و قلبم بره واسه همیشه بـــــــــــــــــــــــــــره ....