جمعه های لعنتی من ....
عجبیه این روزگار عجیب و غریب من ...عجیبه این اومدن ها و رفتن ها ...این بغض کردن این گاهی اشک ریختن و این بیقراری کردن بخاطر رفتن ها نیست بخاطر عجیبی سرنوشت خودمه بخاطر این درده ک یه جا جمع شده توی همه ی روزهام چه کنارم کسی باشه و چه کسی تنهام گذاشته باشه
دیشب ساعت 3 و خورده ای بود انگار گوشیم داشت چراغ میزد انگار داشت جون میکند ک بگه یا اس مس دارم واست ...بازش کردم از اون روزی ک اومدم و آخرین پستی ک گذاشتم و خودش گفته بود ک شب اس میدم دیگه خبری ازش نشده بود و حالا معلوم نبود چند شب اون اس مس رو واسم فرستاده بود ک من خواب بودم و وقتی نصفه های شب از خواب بیدار شدم اس مس رو دیدم ...خدافظی کرده بود ...گفته بود ک فکر کردم و به این نتیجه رسیدم ک بودن ما دوتا دیگه فایده ای نداره و اگه اذیتت کردم منو و بخشش و خداحافظ ...اصلا شوکه نشدم از دیدن همچین اس مسی چون باید خیلی وقت پیش با این رفتاری ک این اواخر باهاش داشتم این اس مس رو میفرستاد ...منم بعد چند دقیقه ازش معذرت خواهی کردم چون احساس میکردم بخاطر رفتار این چند وقته خیلی پشیمونم و خیلی ناراحت ک چرا باید اینقدر بعد و خشن و مزاحم گونه با این بیچاره رفتار کردم من ک خودم خواستم باهاش باشم چرا با برگشتن ک نه فقط با ی اس مس دوبارش دیوونه شدم و حال این بیچاره رو گرفتم ...این افکار داشت اذیتم میکرد چون اون تقصیری نداشت و من بودم ک با بودن اسم این آدم توی زندگیم حاضرم همه رو به فاک بدم حتی خودم رو .
ناراحت نیستم بخاطر دوباره تنهای تنها شدنم ...ناراحت نیستم بخاطر رفتن همیشگیش ...ناراحمت نیستم بخاطر این همه بغض . ولی این حال الانم رو نمیفهمم .خب شاید وقتی چند ماهی دوباره از این روزها بگذره حکمت این رفتن هم مشخص بشه ولی چرا این سرنوشت اینقدر مبهمه ؟؟ چرا کسی ک بخاطرش همه رو حتی خودم رو داغون کردم چرا کسی ک بخاطر با " امید " حدیث کسا خوندم ...چرا اینقدر براش بی ارزشم ...شاید براش خواستنی نیستم اونقدری ک اون برای من خواستنیه ....ولی میدونم این دوست داشتن و این خواستنش آخر ی روز منو میکشه
امروز خیلی لعنتی بود ...خیلی زیاد اونقدر ک باید توی این شرایط خیلی وحشتناک فرداش 2 تا امتحان داشته باشم ک هر دوتاشم خیلی سخته ...یکیش رو ک هیچ امیدی به استادش ندارم و فقط مگه خدا کمکم کنه ...الانم بجای اینکه بشینم و یکم کد برنامه حفظ کنم نشستم اینجا و اشک میریزم و کسشر سر هم میکنم ...
چی میخواد تغییر کنه ؟؟؟