اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

صـــــــــــد و هفــــــــده

امروز ساعت 4 و 5 صبح بود انگار که عمیقا به تمام بدبختی هایی ک توشون گیر افتادم فکر کردم و اونقدر این افکار شدید بودن ک حتی نتونستم تا دو ساعت بعدش بخوابم و حالا فوق العاده سگی داشتم

به اینکه برای این ترم آخر و وحشتناک پروژه و کاروزی من هیییییییییییچ کاری انجام ندادم حتی با مدیر گروه هم حرف نزدم به اینکه باید حتما حتما هر جوری شه تا اردیبهشت خودم رو جمع و جور کنم ...با اینکه حتی سر کلاس ها هم نرفتم به بهانه های الکی تمام اسفند رو ک فکر سر کار رفتن و پول درآوردن  دیوونم کرده بود و آخرشم ک هیچی به هیچی ...افکار وقتی وحشتناک تر شدن ک کشیده شد به سمت مشترک مورد نظر و چیزهایی ک این روزها ازش میبینم .....دوباره گریه های از ته دل دیروز دوباره کسی ک هم توی بیداری و هم توی خواب احساس میشه اونقدری ک میاد به خوابم و میگه کسی بین ما هست و الکی دنبال من نباش ....مطمئنم این خواب ها چیزی بجز رویای صادقه نیست و تنها کاری ک ازم بر میاد و میتونم انجام بدم اینه ک خودم رو بسپارم دست خدا ....

دوباره وقتی عین هزاران باری ک دیوونه میشم و میرم سراغش یاد ماه رمضان پارسال میفتم ساعت دقیقا 5 صبح بود بعد سحری خوردن و دوباره کرمو شدن وقتی دیدم این وقت صبح داره چیکار میکنه هیچ وقت هیچ وقت یادم نمیره ک نفس هام رو به وضوح میتونستم بشمارم ....دردناک بود فوق العاده دردناک بود ...و حالا دوباره نمیدونم چه ااتفاقی میخواد بیفته 100% مطمئن نیستم ک میخوااد با کسی باشه یا نه ولی من ( من ) دیگه طاقت درد کشیدن و دیدن اینکه یکی توی زندگیش هست رو ندارم هر چقدر هم به خدا میگم خودت همه چیز رو درست کن فقط آروم عین همیشه به حرفام گوش میده ....

خیلی دردناک شده همه چیز ....ولی امیدم رو هنوز از دست ندادم هنوز هم امید دارم ک خدا همه چیز رو درست میکنه و اصلا به همین امیده ک نماز هام و حدیث کساها و زیارت عاشوراها و خودم رو نگه داشتن ها رو با امید انجام میدم 

خدای مهربونم ک همین اول صبح هم بهم یادآوری کردی ک من مقتد مهربان هستم

امیدم رو نا امید نکن ....الهی آمین