واقعا امروز اصلا حسش نیست واسه درس خوندن حالا شاید از فردا شروع کردم ....
از اینکه شمارمو داده بودم به علی نمیترسیدم چون دوستام پشتیبانم بودن و خودشون هزار برابر اینکاره ...دلم میخواست بدونم صداش چطوریه ولی تا حدود 1 ماه فقط اس مسی با هم بودیم نمیدوم چرا از اینکه صداشو بشنوم ترس داشتم شاید بیشتر به خاطر این بود که جایی واسه حرف زدن باهاش نداشتم و اون زمان زیاد تنهایی از خونه بیرون نمیرفتم فقط مدرسه هم نمیشد با خودمون گوشی ببریم ...منم که به علی نگفته بودم مدرسه میرم ....شبا بهش اس مس میدادم یا میرفتیم نت صبحها که میخواستم برم مدرسه گوشی رو قفل میکردم و میذاشتم توی کشوم و اونم قفل میزدم و میرفتم مدرسه ....
با اینکه زیاد از قیافش خوشم نیومده بود ولی بازم باهاش موندم رفتارم یکم سردتر شده بود و زیاد اس نمیدادم ولی بعد 2 ماه به خودم جرات دادم و حاضر شدم که بهش زنگ بزنم ....مامانم رفته بود فاتحه فاملیش و من خونه تنها بودم اونم رفته بود خونه خالش آبادان مهمونی ...خلاصه که کلی با هم حرف زدیم صداش اصلا به قیافش نمیومد صدای آروم و قشنگی داشت ....هرچی از رابطمون میگذشت نمیتونستم حدس بزنم علی چقدر دوسم داره یعنی راستش الان زیاد یادم نیست که چقدر بهم ابزراز علاقه میکرد ولی چون عکس یه دختر خوشگل بهش نشون داده بودم و عاشق اون چهره شده بود ....
وقتی با علی چت میکردم همزمان هرکی از دوستان که توی اد لیستم بودن اگه سلام میدادن منم جوابشون رومیدادم و یکم باهاش چت میکردم و زود خداحافظی میکردم ....ولی پای ثابتم اون مان علی بود ....روزایی که علی وبود یه پسره بهم پی ام میداد و منم سلامش میدادم شروع میکرد به حرف زدن و تند و تند پی ام فرستادن منم چون گرم چت کردن با علی بودم اصلا محلش نمیدادم و وسطای چت بدون خداحافظی ولش میکردم ولی بیچاره خودشوو جــــــــــر میداد که آخه کجا رفتی چرا جواب نمیدی و از این حرفا ...
این اتفاق چند باری تکرار شد هی اون پی ام میداد و هی من وسط چت کردنام بیخیالش میشدم
با اینکه همین 2تیر امتحانتم شروع میشه و مثـــــلا الان توی فرجه هستم که بشینم یکممممممم فقط یکمممممممم درس بخونم ولی خیلی ریلکس نشستم پای سیستم و دارم خاطراتمو مرور میکنمممممم ...عجب بچه ی درس خونی هستم منــــــ !! ...
بعد اون چت و اون آشنایی با حسین دیگه اگه هم آیدیمو باز میکردم و اون آن بود و بهم پی ام هم میداد من دیگه اصلا محلش نمیدادم و اصلا در جواب هیچکدوم از پی اماشم چیزی نمیفرستادم ....تا اینکه یه روزی خیلی قشنگ اومد فحش بارونم کرد که فلان فلان شده چرا جوابمو نمیدی ....آخه واقعا قیافش خیلی زده بودم توی ذوقم و اصلا دوست نداشتم با اون پیر پسر چت کنم و وقتمو بذارم واسه اون ...خلاصه که همچنان دیگه جوابشو نمیدادم تا اونم بیخیال شد و رفتـــــــ ...این اولین نفری بود که من باهاش چت کردم و اولین تجربه من واسه آشنایی با این دنبای مجازی ....
از اون روز به بعد هر روز به اون چت روم میفرفتم و روزانه 5-10 نفر رو اد میکردم و یه چت مختصری با هرکدومشون و اگه ازشون خوشم نمیومد کاتــــــ ...تا اینکه یه روز چند نفر با هم پی ام آشنایی داده بودن دیگه میخواستم با یه نفر ثابت باشم و فقط با اون چت کنم دیگه از اینکه چند دقیق با چند نفر چت کنم و بعدشم حتی اسمش یادم نمونه خسته شده بودم ...همون روزفک کنم عصر هم بود دقیقا یادم نیست ولی فک کنم اولایل ماه رمضون هم بود با اسم خودم آن شدم و چند نفری بهم پی ام دادن و من از بین اون چند نفر یکی رو به اسم «علیرضـــــا»انتخاب کردم ...یه پسر 24 ساله اهوازی که عکاس بود ....خیلی از نوع چت کردنش خوشم اومد چون فک کنم ازم پرسید روزه هستی ؟؟ آخه توی اون چت روم بعد آشنایی طرف زودی میرسید سر مسائل زیر شلواری وو من اصلا خوشم نمیومد ...به خاطر همون این پسر خیلی به دلم نشست و به اد لیستم اضافش کردممممممم ....
توی روزهای دیگه اتفاقی با هم آن میشدیم و باهم حرف میزدیم و بحث میکردیم تا کم کم دیگه قرار میذاشتیم که چه ساعتی با هم آن بشیم ...روزها همینجوری میگذشت و من نمیخواستم باور کنم به این ادم وابسته دم ولی متاسفانه اگه آن نممیشد یه حالت عصبی پیدا میکردم و همش منتظرش بودم ...خیلی ازم میخواست که شمارمو بهش بدم ولی من از این کار البته اولاش میترسیدم درضمن من هنوز این آدم رو ندیده بودم و اصلا نمیدونستم چه شکلی هست ....
یه روز ازش خواستم که عکسشو برام بفرسته ...بعد کلی خواهش قبول کرد ولی به شرطی که منم عکسمو واسش بفرستم ....گفتم باشه اول توووووو ....خلاصه بعد چند روز انتظار عکسشو که یه عکس 3*4 بود رو واسم فرستاد ....قیافه جذاب و تو دل برویی نداشت خیلی معمولی از اون آدمهایی که اگه توی خیابون ببینم اصلا بهشم محل نمیدم ....ولی چیزی از قیافش نگفتم و فقط تشکر کردم .....
گیر دادناش واسه گرفتن شماره من خیلی بیشتر شده بود و آخرشم تسلیم شدم و شمارمو بهش دادم ...و این آغاز رابطه تلفنی من با یه پسر بود ...