نمیدونم چرا توی همه ی مسائل حتی اگه کاملا هم حق با من باشه بازم من متهمم بازم یه دلییلی واسهه خودش میاره که خیلی مسخره و خیلی بچگونه هم منو هم خودش رو توجیه کنه با اینکه شاید بیشتر وقتا هم بدونه که اصلا حق با خودش نیست ولی بازم دیواری کوتاه تر ازز من پیدا نمیشه و اگه من یه درصد فقط یه درصد جلوی این کارا و این رفتارهاش وای میستادم الان به خودش اجازه همچنی رفتارهایی رو به خودش نمیداد که اینجور در هـــــــــــر صورتی من متهمم بشم و آخرشم بهم بخنده و مسخرم کنه ....
وقتی از اول شل میگیری همین میشه که میبینی پس عین عن گهی خوری نکن و بکش وضعیتی که خودت واسه خودت ساختی ....تا چند ساعت پیش سعی میکردم زیاد به خودم و فکرهای خودم فک نکنم و بها ندم و بیشتر همرنگ باشم با بچه ها و از دور هم بودن و حتی خندیدن های الکی و هزارر تا چیز چرت دیگه لذت ببرم و اینقدر خودم خودم رو داغونم نکنم ....ولیییییییییی همین که اینجوری باهام برخورد کرد همین که اینقدر راحت بهم توهین میکنه و حتی تحقیــــــــر بازم منو تو دنیای پــــــر درد خودم غرق میکنه با هزاران دردی که خودش انداخت به قلبم .....
امروز باز کمتر به این فکر کردم که جایی پیدا کنم و سیگار بکشم یعنی اول صبح افتاد تو نغزم ولی خیلی زود با دیدن بچه ها از سرم افتاد اگه دوستای پایه ای هم داشتم خوب بود و حداقل میتونستم ولی همین که اسمشو میارم همه میشن بچه مثبت و زشته زشته راه میندازن .... مردم هم اینقـــــــدر شعور ندارن که بفهمن آقا دوس دارممممممممم به تــــــــــــو چــــــــــه ...
ای بااابا چی دارم میگم ....امروز یعنی به نرفتم پیشش فکر کرد به اینکه دیگه واقعا نمیخوام برم پاساژ فکر کرد یا همه اون دوست دارم دوست دارم و اون بوسه های محکمش از دستام الکی بود که صد البته که الکییییییییی بود ....یه هوس که یخیل زود خاموش شد ....الان بغل کسی دیگه نه به این فکر میکنه که اون روز توی اون مغازه اون گوشه دور از چشم دیگران چی شد ....نه به این فکر میکنه که چطور اینقدر خودش رو کوچیک میکرد اونم فقط واسه یه بوسه حقیر و بی ارزش ..... الان بغل یکی دیگه اصلا نمیدونه اون روز چه روزی بود ....
اااااااااااااااای بایــــــا
فکر میکردم فقط پرشینه ک بلده برینه تو اعصاب و روان آدم ولی انگاری شانس درُِس من هرجایی که برم زود تر از خودم میره ...بیخیال بگذریم
بدجور الان داره فکر این قلقلکم میده که برم و از سوپری سر کوچه واسه خودم یه نخ سیگار بگیرم و توی راه پله های آخر خونه که قشنگ به کوچه و خیابون مسلطه بشینم و سیگارمو بکشم و به آدم هایی که دارن توی سرما میرن و میان نگاه کنم و عیمق برم توی فکر ...ولی ریسکه چون هم سوپری سر کوچه آشنای داداشه هم ممکنه که بقیه سر برسن و اونوقته که تابلو بازی میشه و منم که دیگه عمرا حوصله دردسر ندارم شاید تا فردا مونم توی خماری شایدم کلا از سرم افتاد و بیخیال شدم ......
اون روز پنجشنبه رو میگم وقتی محکم بغلم کرده بود و میخواست که لبامو بوس کنه خیلی خیلی بوی سیگار میداد ....یا شایدم قلیون آخه تشخیصی ندارم بین این دوتا ....ولی خب میدونم که خیلی قلیون دوس داره و چن باری نمیدونم همینجوری یا جدی جدی گفت بیا و بریم بکشیم ولی خب منه کاملا منفی ادعای مثبتا رو درمیآوردم و میگفتم نـــــــه که نه ....بابا فیلمم بود یعنی از خدا میخواستم که یکم بیشتر اصرار کنه که اوکی رو بدم و پیش به سوی سفره خونه ...ولی دیروز کاملا میشد بوی سیگارش رو حس کرد .... با اینکه چند روزه کامل توهم زدم ولی خب یه دقیقه میاد توی ذهنم و یه دقیقه هم بیخیال میشم ...لامصب چه زوری هم داشت ...
کثــــــــــافت .....
بازم برقا خاموشه و آفتاب هم داه غروب مبکنه یعنی داره (غروب جمعه ) اذیتم میکنه ولی اصلا حس و حال اینو ندارم که پاشمو و برقا رو روشن کنم یعنی راستش تاریکی رو هم دوس دارم و خودم دلم میخواد توی تاریکی بشینم پشتمم داره آتیش میگیره از گرمای بخاری و اونقدر دیوونم ک برنمیگردم و یکم کمش کنم .....
وقتی تنهایی و دلتنگی و غروب روز جمعه بهت فشار میاره میشینی چرت مینویسی دیگه ...کاش پسرک خودش برمیگشت اصلا دیشب چرا بهم گفت هنوز دوسم داری یا نه وقتی من و احساسم دیگه براش مهم نیستیم چرا این سوال رو پرسید یعنی اونقدر بی وجدانه که باز میخواد منو هوایی کنه که البته آروم آرووم خوده فلان فلان شدم دارم همین کار رو میکنممم ....منم که نامردی نکردم و گفتم معمومه که عشقمو دوس دارم ........با اینکه اصلا براش مهم نبود ....
یه عمر من بازیش دادم حالا هم نوبت اونه