اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

21

انگار جوری شده که دیگه اصلا حوصله خونه موندن ندارم و این وقتا که میشه دوست دارم به یه بهونه ای از خونه بزنم بیرون این حالتم از وقتی سراغم اومد که خودم رو الکی چند روز درگیر سامورایی کرم و هر روز یا شاایدم 2 بار در روز میرفتم واسه دیدنش ....الانم بد عادت شدم و دوست ندارم تنها خونه بمونم ....کسی نیست تنهای تنها ...نه لجوج .....نه سامورایی و نه حتی مغازه دار که برم و چند دقیقه یا حتی نیم ساعتی رو الکی تو مغازش بگذرونم ...خودم رو بد عادت کردم ...


دیشب بعد کلیییییییییی وقت که فک کنم دار په به سال میرسه مرضی بهم اس داد و منم بعد این همه بی جوابی اس دادم که مرضی تویی و اونم با اینکه فکر میکردم خیلی ازم شاکی باشه خیلی خوب جوابمو داد و اس داد که توی راه مشهد هستم و دارم میرم و منم فوری بهش گفتم که خیلی دعام کن خیلیییییییییی واقعا محتاجم به دعا ...خییلی هم محتاجمممممممممم ....


نمیدونم تعبیر چند شب خواب دیدن پسرک بود که بهم اس داد یا نه ...چند شبی که نه یه دو شب خواب پسرک رو میدیدم که بدجور این خوابها دلتنگم کردن ...دلم میخواست بود حداقل بود تا اینقــــــــدر تنهایی رو با بند بند وجودم حس نمیکردم وقتی به روزهایی فکر میکنم که ثانیه ثانیه تو لحظه هام بود و اصلا نمیذاشت که تنها باشه یه حســـــــرت گنده میشه تو دلم و به هر کی هم که جریان رو میدونه همیشه میگم که الکی از دستش دادم خیلیییییییی الکی .....


 اتاق تاریکه ولی حوصله اینو ندارم که پاشم و برقا رو روشن کنم بیخیال ....دلم که تاریکه بذار اتاقم تاریک باشه ....

20

امروز بازم یه بهونه بود که منو کشوند به اون مغازه .....بعضی لحظه ها احساس میکنم دارم به اون زن که یه چشم امیدی داره خیانت میکنم ولی هم من و هم خوذش میدونیم که هییییییییچ منظوری پشت این اومدن ها و این رفتن ها نیست فقط یه حس تنهاییه که منو میکشونه به اونجا .....


اگه کسی به دلم نشینه خودمم بکشم به دلم نخواهد نشست و فقط یه تحمیله عین سامورایی که واقعا از همون دقیقه اول یه تحمیل بود ولی انگاری این مغازه داره .... بیخیــــــــــــال بابا ........