دلم میخواد گریه کنم هم از دست خودم هم از دست خودم و باز هم هم از دست خودم و بعد از دست آدمهای این دنیا ...نمیدونم چرا همیشه باید توی ماه رمضان دردناک ترین روزها رو داشته باشم ...چرا باید توی این روزها فوق العاده تنها باشم عین پارسال ...ناراحت نیستم از اینکه دیگه کاملا ولش کردم چون باید اینطوری میشد چون اپسیلونی بهش اعتماد ندارم و وقتی اعتماد نباشه بشاش به هرچی که هست باید اینطوری میشد ولی چرا توی این ماه من که به خدا گفتم توی این ماه اذیتم نکن بهم آرامش بده ولی یا باهام حرف نمیزنه یا اینکه بهم میگه صبر کن و خودش هم بهتتر از هرکسی میدونه که صبرم خیلی کمه و دارم داغون میشم از این همه درد ...میتونست این ماه خیلی خوب باشه ولی نیست میتونست اون شرکت بهم زنگ بزنه و من برم سر کار و یکم از دغدغه های فکریم کم بشه ...میتونست امروز پروژم حاضر باشه و الان من دانشگاه باشم این پروژه لعنتی رو هم تحویل بدم و تموم بشه این کابوس لعنتی ....میتونست اینقدر با این دختر و اون دختر نباشه و اینقدر داغونم نکنه و اعتمادم دوباره بهش برمیگشت و خوب بودیم خوشحال بودم از اینکه اونم خوبه اونم بفکرمه میتونست باشه که نیست که خیلی راحت سرش رو با جنده های اطرافش گرم کرده و فراموشم کرده میتونست همه چیز توی شروع ماه رمضان به بهترین شکل باشه و آرامش داشته باشم و خوشحال و راحت باشم ولی همه چیز به طور وحشتناکی داغونه ....(تقصر خودمه فقط فقط فقط خودم ) ....
این آهنگ اگه الان پروژم رو تحویل ندادم و باید بیفتم به گه خوردن تقصیر خودمه تقصیر خودمه اگه باهام استاده لج کنه و بگه نه خانوم وقتش گذشته و دیگه پروژت قبول نیست ....تقصیر خودمه اگه اون پدرسگ دوباره برگشت که اینقدر این رابطه تموم شده کش پیدا کرد که با خیانت تموم شد به طور کامل که من درد میکشم تقصیر خودمه حتی تقصیر اونم نیست ...ولی دیگه اینکه نرفتم سر کار تقصیر خودم نیست شاید اگه میتونستم برم دیگه اینجا نمینشستم و زار زار گریه کنم ....ولی چرا رمضان شد یه کابوس چرا ازش میترسم چرا شب هایی که میخوابم وقتی سحرش بیدار میشم میگم وای خدا یعنی ی کابوس بد که تموم شد ولی نه کابوس نبود واقعا بود حقیقت بود ...من که همیشه عادتمه گه خوری میکنم و بعدش میفتم به غلط کردن مثل همین پروژه ای وقتش گذشته و باید بیفتم به غلط کردن که آیا قبولم کنه یا نه ولی خدایاااااااااااااااا تو که طاووسی نیستی که بداخلاق باشه تو که تو همه ی آیه هات میگی من رحمانم رحیمم میبخشم چرا پس وقتی پیشت زار میزنم زندگیم رو خوب ن فقط نگام میکنی شایدم اصلا نگام نمیکنی ....خیلی بدم من ؟؟؟؟ ایق زندگی آروم نیستم بعد این همه وقت ؟؟؟؟ من که سعی میکنم خوب باشم ....ببین این بیقراری الانم رو ببین این درد کشیدنم و این گوشی نگاه کردنام رو که واقعا واقعا دیوونم کردده که این صفحه سیاه داغونم میکنه ....خستـــــــــــــــــــــــم
خدایا درسته گله میکنم ولی کسی رو ندارم جز تو که براش گله کنم ازت نا امید نیستم باز هم بعد این همه درد
باز هم میگم پناه بر خودت پناه بر تو یا ارحم راحمین
نمیدونم نوشتن الان کار درستی هست یا نه فقط اینو میدونم که باید با یکی حرف بزنم ولی مثل همیشه هیشکی نیست ... آدم چه میدونه کع تا ده دقیقه دیگه قراره واسش چه اتفاقی بیفته چه بررسه به اینکه بدونه تقریبا 9 ماه دیگه قراره دوباره تاریخ براش تکرار بشه ....دوباره قراره درد بکشه نه بخاطر کسی ها نه فقط و فقط بخاطر خودش ...اگه میدونستم که دواباره قراره دردهای شهریور رو تحمل کنم دوباره باز هم زمان تکرار میشه و باید درد بکشم و تحمل کنم و تو خودم بشکنم هیچوقت آذر یهو دیوونه نمیشدم و دوباره اتفاقات به مرور اتفاق نمیفتادن نمیدونم باید اینا رو بذارم به حساب چی ...نمیدونم چرا آروم نیستم
کاش ساری بهم نمیگفت که سمی نمیتونه که بیاد ک یاد گذشته نمیفتادم که اتفاقات شهریور رو با اتفاقات این خرداد لعنتی مقایسه نمیکردم نمیدونم چرا دلم همش منتظره این دردناک . دردناکترش کرده برای کسی گریه نمیکنم برای کسی بیقراری نمیکنم برای این فلب نا آروم خودمه که حالم خوش نیست که هی همش منتظر ی بغضم که بشکنه ک گریه کنم نمیدونم دیگه چرادیوونه میشم و با خودم خاطرات رو مرور میکنم ....تنها امیدم به خداست میدونم که رفته تا به حال اینقدر واسه رفتنش مطمئن نبودم ولی نمیدونم چرا باز هم منتظرم و همین داره از پا درم میاره ....نگاه کردن به گوشی دیوونم میکنه بیقراری هام دیوونم میکنه
توی ان وب روهای دردناک خیلی خیلییییییییی زیادی ثبت شده ...روزهایی که از درد زیاد لش میشدم ی گوشه و لب به چیزی نمیزدم و گاها میومدم اینجا و مینوشتم من اون روزها رو با کمک خدا پشت سر گذاشتم روزهایی خیلی دردناک تر از الان این زمان پس حتما خدا دوباره کمکم میکنه خودش امروز بهم گفت صبر کن تحمل کن دروغ که نمیگه خدا فقط کاش توی این روزها که باید خیلی نرمال پیش میرفتم این مراسمات وجود نداشت باز هم مثل شهریور ....میبینی دست از مقایسه بر نمیدارم ...ننمیدونم ولی شاید این به صلاح باشه
پناه بر خــــــــــــدا