اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

49

اینا فکر میکنن من معتاد م ....خنده داره یا گریه دار ...

احساس میکنم تـــــــــه ....تـــــــــه همه چیز هستم ....واقعا الان دیگه وقت رفتن نیست ...چرا هست وقتی اون اینجوری رفته و وقتی منم اینجوری دارم زندونی میشم ....بخــــــــــــــــــــدا گریه هم دیگه نمیتونه کاری واسم بکنه .....بخـــــــــــــــــــــــــــدا که از خودکشی میترسم و دقیقا از همون چیزی هم که میترسم داره به سرم میاد ....داغونمممممممممم ....

خدایا نابود که شدم ....از اینجا رهام کن ....از اولشم مال اینجا نبودمممممممممم.....

چه کنم ....هروقت این کلمه میاد توی ذهنم فورا یاد مادر سارا میفتم که میگفت چـــــــه کنم یا علی به فریادم برس ...

فریاد رسی هست ....

کسی صدام رو میشنوه ....خدااااااااااااا 

48

همه عذابم میدن ...

همه اذیتم میکنن ....

همه فقط بلدن یه لگد بهم بزنن و برن ...

از دست اون دیوث مادر به خطا کم میکشم ...یه مادر به خطا دیگه هم بهش اضافه شد ... 

فک کردن میتونن عقاید احد بوقشون رو بهم تحمیل کنن .....یعی ببین چه آرایشی بکنم از این به بعــــــــــــــــد ...کیر عالم تو کون همتون ....لعنت به همتون که جز عذاب هیچی واسم ندارین ... 

حالم از همــــــــــــــــــــه بهم میخوره ....