اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

صـــــد و سی و ســـــــه

امشب از همه ی خاطرات گذشته ی دردناکی ک بود ی جزیی رو برای خاله تعریغف میکردم و مرور هم میشد برای خودم اون روزا ولی از وقتی ساعت دقیقا شد 2 شب و برقا خاموش شد و دوباره اون حس فوق العاده لعنتی فضولی سراغم اومد رفتم و پیجش رو باز کردم و دنبال ردی بودم ازش انگار همه دنیا دوباره تنگ اومد برام انگار تو ی لحظه سکته قلبی و مغزی هم کم بود برای اون لحظه و اون همه درد ولی چ کنم ک باید با این تنهایی فوق العاده تحمل کنم علاوه بر همه ی دردای دیگم درد نبودنش 

لحظه ای خودم رو مقصر نبودنش و این درد کشیدنم میدونم ولی ی لحظه هم میاد تو ذهنم ک بهتر نیس ک این روزای فوق دردناک دردناک دردناکتر از گذشتمو ببینه ک چطور از پا دراومدم و دیوونه شدم به طریقی بهتر ک نیس ک بفهمه دارم تو چ روزای لعنتی خورد میشم عین فشار قبر رو دارم تحمل میکنم ولی بی پناهی بی کسی هم علاوه بر همه دردا داره داغونم میکنه نمیدونم این روزا از چیه.نمیدونم تا کی قراره ادامه داشته باشه ولی به معنای واقعی کلمه خورد شدم زیر بارش زیر درد بیکاری و بی عاری بابا ک تنهاکاری ک جدیدنا هم یاد گرفته قرض کردن از دیگرانه زیر درد بیکاری و بی پولی وحشتناک خودم ک تمام کارب ک در روز انجام میدم اینه ظهر ساعت 12 با ی حالت فوق العاده وحشتناک از خواب بیدار شم و تا شب فقط ی گوشه از اتاق لش شم و تنها کاری هم ک دارم فکر کردن به همه دردای وحشتناکمه ک دوباره شب شه دوباره روز شه دوباره شب شه دوباره روز شه و و و و ......ی نوع مردنه انگار ولی صدبرابر از جون کندن دردناکتر انگار خدا هم غقط داره نگاه میکنه هیچکاری هیچ حس تغییری به وجود نمیاره با اینکه هتوز دوسش دارم و بهش امیدوارم ک درست ببشه همه چیز ک برم سرکار ک دیگه با این لباسای کهنه ام عین امروز نرم بیرون ک منم وقتی میخوام با دوستام بیرون برم فقط با حسرت مغازه ها رو نگاه نکنم بتونم با پول خودم خرید کنم ک اونی ک دوسش دارم و دوسم داره کنارم باشه تکیه گاهم باشه کنار احساس خوشحالی کنم و خوسبختی و آرامش داشته باشم ک دیگه احساس بی پناهی نکنم امیدوارم ک هنوزم با همه ی بدی هایی ک داشتم هم برای نفس خودم و هم برای اطرافیانم منو ببخشه از سیاه چال این روزا نجاتم بده (الهی آمین ای تنها معبودم ) 

امیدوارم فردا ک از خواب بیدار میشم تا وقتی ک میخوابم درد نکشم و با خودم نگم یعنی الان داره چیکار میکنه داره بهش خوش میگذره کاش درد نکشم فقط کاش

خدایا کمکم کن

صــــــــد و سی و دو

امشبم مثه تمام شبایی ک تنهام گذاشت و احساس کردم دیگه نیس دردناکه خیلی سعی میکنم با خودم کنار بیام ولی نمیدونم چمه پشیمون میشم از اینکه تحمل نکردم از اینکه خیلی سریع تصمیم میگیرم و نتیجش میشه بی قراری و التماس کردن به خدا ک کمکم کن آروم بگیرم امشب نمیدونم چمه عمیقا دارم زجر میکشم ولی نمیتوتم گریه کنم درونم داره آتیش میگیره ولی نمیتونم اشک بریزم این داغون ترم میکنه دلم میخواست بیاد سراغم ازم دلیل بی قراری هام رو بپرسه دعوا کنیم حتی بعد کدورتا از بین بره خوب شیم دوباره باهم خیلی خوب تر از همیشه احساس آرامش کتم بخندم ولی هیچوقت این کارا رو نمیکنع چون خودش گفت براش مهم نیس ک من چقدر درد بکشم اون هیچیش نمیشه و این مننم ک درد میکشم فقط منمک همین الانش از پا دراومدم کاش آروم میگرفتم کاش خوابم میبرد ی خواب خیلی طولانی تا کی انکار کنم به اطرافیانم ک گریه نمیکنم کاش الان تو اتاق خودم بودم شاید اونجا راحتتر میتونستم گریه کنم برای بیقراری هام کاش خدا به داد دلم برسه

پناهم باش پروردگارا