اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

از روزی ک خیلی خرکی دست خانوم همکار رفت رو لایک و بعدش خودم و پیجم رو پیدا کرد انگار دیگه باید حتما ی جوری خودم رو اثبات میکردم ک هستم و اون بیشتر ی علامت به کیرم بهم نشون میداد بعدش فهمیدم یا واقعا ناجور با دختره جیک تو جیک شده و نمیخواد جویای حال من باشه یا اینکه واقعا یه به تخمم بلند میگه منم ک باید تموم کنم همه چی رو همه همه همه چی رو از این کارای مسخره گرفته تا فکر و خیال و همه و همه همه چی رو 

بیا با خودت عاقلانه بشین حرف بزن تو دیگه به هیچ عنوان این آدم رو نمیخوای چون ارزشی پیشش باقی نمونده یعنی هیچی باقی نمونده الانم ک با یکی دیگه اس پس ما دیگه 

1: نباید نباید نباید منتظر این آدم باشیم حتی برای فحش دادن حتی برای نفرین کردن هیچی 

2: دیگه نباید به این کارای کسخلانه ادامه بدیم باید سر به راه و آروم زندگی رو ادامه بدیم سخته خیلی هم سخته ولی شدنیه (اراده کن )

3: دیگه نباید تو ذهنم باهاش بجنگم و دعوا کنم یا بهاش حرف بزنم نباید نباید نباید باهاش تو ذهنم حرف بزنم باید بسپارمش به دست سرنوشت خودش

4: نباید نباید نباید توی شبکه های اجتماعی دنبال کاراش باشم باید بی اهمیت بشه برام همونقدر ک من براش بی اهمیت هستم 

دیکه چیزی به ذهنم نمیرسه ولی اگه اینا درست انجام بشه روح و روانم به آرامش میرسه نه اینکه عین الان و خیلی از زمان ها همش بیقرار باشم اینو باید باید باید یادم بمونه ک اون الان با یکی دوسته و احتمال هم داره با اون چیزایی ک دیدم دوسش هم داشته باشه .آره درد داره نوشتنش هم حتی درد داره ولی این به خودت بگو ک الان با یکیه 

خدایا از خودت کمک میخوام این کابوس تموم شه

خواستم بیام شروع کنم به نوشتن یهو ی سوال این دوتا همکارم گفتن درد چ چیزی سخت تره چند تا گزینه هم گفتن من سریع گفتم خیانت یکی از همکارا گفت خیانت ک جز گزینه ها نبود گفتم ولی هر دردی رو میشه تحمل کرد جدایی رو میشه تحمل کرد ولی خیانت بزرگترین درده چون میگی مگه من چم بود ؟؟ چرا اینجوری کرد با اینکه رفتم سمتش با اینکه خواستم همه چی رو درست کنم آدم شکاکی نباشم دیدم به همه چی. خوب بشه ولی. نخواست همش عین ی غریبه باهام رفتار کرد فقط چند وقت ی بار زنگ میزد و یکح چرت و پرت میگفت ولی من ک دوسش داشتم بیقرار میشدم چون دوسش داشتم چون میخواستم باشه همیشه باشه اونم منو دوست داشته باشه ولی اون فقط چند دقیقه ای باهام حرف میزد و میرفت تا یک ماه دیگه تا اینکه دو شب پیش فهمیدم با یکی در حد خیلی عالی میلاسه جوری ک دارن قرار بیرون رفتن و تفریح رفتن میذارن جوری ک هنگ بودم انگار یهو یکی با پتک زد تو سرم انگار عین اون لحظه هایی ک داغ میکردم از شوک بودن داغ کردم تمام شب رو از درد وحشتاناک به خودم پیچیدم گریه کردم بیقراری کردم به دوستام گفتم ک عین همیشه گفتن بیخیال ولی کسی نمیفهمید من درونم چی میکشم انگار همیشه از ی همچین روزی میترسیدم ک علنی قربون صدقه یکی بره ک من ببینم منی ک دعا کردم امام حسین رو قسم دادم همه چی رو خوب کنه ولی این صحنه رو دیدم شاید خود خدا خواست ک همچین چبیزی ببینم ک اینقدر تو خیالاتم منتظر ی روز خوب نباشم ولی کنار اومدن باهاش دردناکه همش به خودم میگم. ک این آدم رفته بود معلوم نبود تو این چند وقت هم با چند نفر بوده الان من این یکی رو فهمیدم همه اینا رو به خودم میگم میگم و میگم ولی باز همین ک تنها میشم درد میکشم خیلی درد میکشم شاید باید زمان بگذره ک بتونم کنار بیام ولی امیدوارم ک خدا آرومم کنه خودش بغلم کنه اول بگه ی دل سیر توی بغلم گریه کن بعد. دیگه آروم باش من کنارتم من کنارتم <من کنارتم > ولی. نمیدونم چرا با کوچیکترین چیزی بیقرار میشم 

خدایا خودت پناهم باش