اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

اینـجـــآ دردهایــم را فریــــــاد میزنــم

خــــــآک بــــر ســـــراטּ

صــــــــد و بیســــــت و نــــــــه

گریه الانم بخاطر این نیس ک دو ماه سرکارم گذاشتن و هی با امروز و فردا کردن سرم گول مالیدن گریه الانم بخاطر پوچیه ک بهش رسیدم به هرچی ک فکر میکنم ی بن بست بزرگ ی در بسته بزرگ میبینم و ک روزهای آینده رو به مرگ تبدیل میکنه ... وقتی امید نداشته باشی یعنی مردی نمیخوام ی مرده متحرک باشم گوشه ی این اتاق نمیخوام اونقدر با افکار داغون کننده خودم رو اذیت کنم تا دیوونه شم نمیخوام اینجوری بمیرم میخوام واسه همیشه بمیرم جسمی و روحی وقتی روحم ....

کاش میتونستم با صدای بلند گریه کنم اینجور گریه کردن هم داره آزارم میده ....من فقط میخواستم تکلیفم مشخص شه توی این مدت میتونستم سر دوتا کار باشم میتونست اینجوری نشه ولی همه چی به همین مرگی ک الان دچارش شم تبدیل شد دیگه امیدی ندارم ک بخوام برم سرکار ...دیگه حتی امیدی ندارم ک به خیلی از آرزوهام برسم نمیدونم چرا خدا اینجوری کرد نمیدونم چرا الان توی این حالت هستم حداقل این اتفاقات افتاد دیگه بیخیالم میکرد نمیذاشت این همه داغون بشم ولی با اینکه دیگه چیزی از روحم نمونده بازم پناه بر خدا 

صــــــد و بیســـــت و هشــــت

دوبار امروز خواستم بنویسم ولی نمیدونستم چطور باید شروع کنم همین الانشم نمیدونم باید از چی بنویسم همیشه به این امید داشتم ک ی روزی دردها تموم میشه ک خدا جواب همه این دردها رو میده و تموم میشه این همه دردی ک رسوب کرده توی وجودم ....پاییز خیلی بد شروع شد اونقدر بد ک خدا تا آخرش بخیر کنه تنهایی و بلاتکلیفی و درد و رنج و هزار فکر و خیال الان و همه روز بیخه گلومو گرفته ....

احتمالا همین کاره نصفه و نیمه رو هم از دست بدم تا همین آخر هفته توی 22 روزی ک رفته بودم اونجا خیلی چیزا منو ترسونده بود حرفای کسایی ک اونجا بودن خوده مدیره منی ک ی کار نرمال ی زندگی نرمال ی عشق نرمال میخوام نمیدونم چرا باید اینجوری بشه چرا باید توی این لحظه از زندگیم به خیلی چیزا فکر کنم ک عین ی کابوس همیشه همراهمه ک تنها بودم و هم خودم رو تنها تر کردم هم تنها شدم ....مدیره هم دیگه خودش به این نتیجه رسیده ک من دل به دلش نمیدم و به دردش نمیخورم به همین خاطر هم میخواد ی جوری بپیچونه منو و همش امروز و فردا میکنه و قطعا آخرشم این میشه ک میگه ما نمیتونیم باهم ادامه بدیم توکل بخدا قطعا هرچی به صلاح باشه برام اتفاق میفته چون از همون روز اول تا به امروز همه چیز رو سپردم دست خودش ...حتی این روزها هم احساس میکنم خدا هم تنهام گذاشته احساس میکنم ازم ناراضیه از هم فاصله میگیریم به هیچ عنوان نمیخوام جوری بشه ک نداشته باشمش چون تنها کسی ک توی دنیا وحشی دارم و هیچ وقت قلبم رو به درد نمیاره خودشه چطور میتونم نداشته باشمش فکرشم وحشتناکه ....(خدایا مهربونم عزیزمن بمون کنارم همین ک باشی همین ک حست کنم برام کافیه همین ک با اعتماد قلبی بگم خدایا به تو توکل میکنم و همه چیز رو میسپارم به تو برام کافیه هر اتفاقی بیفته شاید صلاح و مصلحت درونش هست پس خدای مهربونم شکرت خدیا شکرت ) ...بچه ها ترم جدیدشون شروع شده و سرگرم ترم و ثبت و این چیزان این روزا به عمد ازشون دور گرفتم ک نخوام این چند وقته رو براشون توضیح بدم ک چی شد تقریبا دو هفته خونه نشین شدم و هیچیم معلوم نیس دلم نمیخواد چیزی رو به کسی توضیح بدم هر وقت نرفتنم برای همیشه معلوم شد اونوقت میگم دیگه نمیرم و وسلام ولی الان واقعا دلم نمیخواد چیزی رو به کسی توضیح بدم چون واقعا خودمم نمیدونم تو چ موقعیتی هستم خودمم موندم واقعا موندم ....این تنهایی آزار دهندس پاییز آزار دهندس پاییز رو آدم اصلا نباید تنها باشه وگرنه میشینه به آزار دادن خودش منم توی این تنهایی فوق العاده توی این روزمرگی های فوق العاده شدید دارم فقط خودم رو آزار میدم گوشه گیر شدم ...کاش حداقل حس میکردم توی این تنهایی فوق العاده کسی کنارمه ولی نیست چقدر همه چیز ی طرفه باشه وقتی به زندگی و آدمای اطرافش سرگرمه دلم نمیخواد سهم من فقط بشه چندین ثانیه حتی به دقیقه هم نکشه فقط ( سلام ... خوبی ؟ خوبم ...میخواستم حالتو بپرسم ...کاری نداری ؟؟ خدافظ ) این از نبودن هم دردناکتره ک بشی ی تکرار برای کسی من اینجوری احساس میکنم دارم تخمیل میشم به کسی کاش میتونستم بنویسم با خنده نه با این اشک های لعنتی ک درسته خیلی چیزا روبه راه نیست ولی کسی کنارمه ک همه اینا رو برام جبران میکنه ولی الان باید تحقیرانه به خودم بگم توی این آشفته بازار این روزها حتی تنها تر هم شدی ولی بازم شکر ناشکر نیستم شاید همه چیز روبه راه شد من فط پناه میبرم به تو یگانه معبودم ....درسته بنده هات تنهام میذارن و هوامو ندارن ولی تو جبران کن و کنارم باش ک فقط تنها تو برای من کافی هستی ....الهی و ربی من لی غیــرُک 

خدایا شکرت ...پناهم باش